^^^^^*^^^^^ فردا روزه بزرگیست نه روزه تولد ومیلاد،نه جشن و پایکوبی فردا روز اسطوره هاست،اسطوره هایی نه مانند افراد برجسته ای که ما میشناسیم این اسطوره ها گمنام اند،کسی برای آنها جشن میلاد و پایکوبی نمیگیرد این اسطوره ها،جنسشان از شیشه است،شیشه ای که شکننده است ولی در عین حال محکم و استوار،این اسطوره نامش مادر است "مــادر" چهار حرف بیش نیست اما در همین چهار حرف زندگی جای گرفته است مادر موجودیست کشف نیافته ، شگفت انگیز ودر عین حال شامل معادلاتی بسیار ساده،غم تمام خانواده را به دوش میکشد بی آنکه دم بزند برای همسره خود رفیق همیشگیست رفیق روزهای سخت وخستگی اوست،تنهاکسی که همیشه کنارش باقی خواهد ماند، همچنان برای فرزندان خود مادری مهربان ودلسوز ودوستی همراز است ، ماهیچ گاه نخواهیم فهمید که قلب مادرها چه اندازه جای دارد،مانند اقیانوسی که هرچه به سمت انتهایش میروی به تَهش نمیرسی مادرهارا از روی چین و چروک روی دستهایشان و شیارهای ایجاد شده روی صورتشان نمیتوان تشخیص داد، مادر واقعی را باید از چشمان و قلبش تشخیص دهی هنگامی که بعد از گذشت ثانیه ها مادری در گذر عمر پیر میشود فقط میتوان آنرا از روی برق چشمان بی فروغش شناخت بادیدن خمیدگی کمره مادر،غروب تمام مهربانی ها و دلخوشی هارا میبینی،غروب مادر گفتن ها وجانم شنیدن ها و غروب قلبی پهناور داشتن داشتن مادر مُهِبَتیست که نصیب هرکس شود زندگیش تضمین خواهد شد مادر داشتن خودش بیمه عمر است،بیمه ای که هزینه اش ازدست دادن اوست اگر مادرتان در کنارتان است و بوی خوش عطرش را هرروز وارد ریه هایتان میکنید و زندگی را با او آغاز میکنید،قدره لحظه به لحظه وثانیه به ثانیه اش را بدانید،کسانی زیر این آسمان هستند که حسرت دیدن یک لحظه مادرشان بر دلشان مانده کسانی که مادر داشتن وعطر خوش اورا تجربه نکرده اند حتی آغوش مادر پس اگر مادرتان در هوایی که شما نفس میکشید نفس میکشد و ضربانش هر روز تپنده است خداراشکر کنید و قدرش را بدانید تا دیر نشود برای انجام هر کاری ^^^^^*^^^^^ روز مادر رو به تمامی مادرای عزیز تبریک میگم😘😘❤❤💖💖💖 براتون بهترین هارو آرزو میکنم😍
oOoOoOoOoOoO قدیمی ها میگن مادر خونه مثل نخ تسبیح می مونه بودنش باعث میشه تمام دونه ها کنار هم جمع بشن... تسبیح که توی دست حرکت میکنه دونه ها میچرخن و با تکونشون یه فاصله ای از هم میگیرن ولی باز می یان کنار هم... اصلا نمی تونن نیان یه مادری رو می شناسم که روز تولد دخترش، صبح زود به دامادش زنگ میزنه که تولد زنتو تبریک بگو همه از این مادرا میشناسن... از اونا که به بهونه اینکه حالشون بده خواهر برادرای قهر رو میکشونن کنار هم تا با هم چشم تو چشم بشن و یادشون بره... الکی از قول عروس و داماد به بابای خونه چیزای خوب میگن که دلش صاف بشه از اشتباه فلان روزشون شبا یه چایی خوشرنگ میبرن و کنار بابا میشینن و لا به لای حرفای به نظر روزمره شون خوبی های دامادشون رو که بابا ازش دلگیره رو پررنگ و پررنگتر میکنن... شب که صبح میشه یهو بابا به صورت کاملا غیراداری تو جواب سلام دومادش لبخند میزنه و میگه چطوری پسرم شاید این نخ تسبیح بودن مادرا ذاتی باشه... شایدم نه اکتسابیه و از مادراشون یاد گرفتن... چون خوب و دقیق بلدن کی شام درست کنن و به همه زنگ بزنن... کی سرشون درد بگیره... هدیه چی بخرن.... عیدی به کی چقدر بدن... چایی رو چقدر داغ بریزن تا وقت بشه دل بابای خونه رو صاف کنن از دلگیری ها... روسری عروس رو کی و کجا سرشون کنن کلیداشونو کی گم کنن و سرزده برن خونه دخترشون زمان که میگذره این نخ های تسبیح نازک و نازکتر میشن. اگه نباشن خیلی سخته کنار هم نگه داشتن این دونه های ریز... خیلی... خیلی oOoOoOoOoOoO فاطمه شاهبگلو
♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ براساس تحقیقات انجام شده در امریکا، شواهد نشان میدهد بچههایی که مورد تجاوز قرار گرفته و به قتل رسیدهاند، قبل از وقوع سانحه احساس خطر کردهاند و میدانستهاند که آن شخص نیت درستی ندارد و غریزهشان به آنها گفته است از این شخص احتراز و دوری کن؛ ولی نمیتوانستهاند! میدانید چرا؟ چون در نظام آموزششان به آنها گفتهاند که باید حرف "بزرگترت" را گوش کنی این بچه خطر را حس کرده، آن قاتل یا متجاوز بیرحم به بچه میگوید: با من بیا؛ برایت عروسک میخرم. و بچه اعتماد میکند و با او میرود بچه یاد نگرفته که بگوید " نه "، بچه یاد نگرفته به غریزهاش توجه کند، بچه یاد نگرفته نظرش را بگوید؛ و در نهایت جانش را از دست داده اگر به فرزندتان یاد میدهید که مدام از شما اطاعت و حرفشنوی کند، یادتان باشد: فقط شما نیستید که به او دستور میدهید، چنین بچهای از همه اطاعت خواهد کرد پدربزرگها و مادربزرگها، پدران و مادران و مربیان و معلمین! از بچههایتان نخواهید که کورکورانه به شما "چشم" بگویند؛ عواقب و آسیبهای بسیاری به همراه دارد ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪
*~~~*****~~~* مادر تنها کنج خانه نشسته بود و پسرڪ بے توجه غرق در فیسبوڪ این پست را گذاشت تا لایڪ جمع کند: همه هستے ام مادرم دخترڪ در لاین عکس کارگر پیر را گذاشت و زیرش نوشت: پدراے زحمتکش چند تا لایڪ دارن... همزمان پدر پیرش صدایش کرد دخترم ناهار آماده است دختر داد زد من میل ندارم صد دفعه نگفتم وقتے تو اتاقم هستم اینقد صدام نکنید راستے پست دخترڪ کلے لایڪ خورده بود *~~~*****~~~*
*~*~*~*~*~*~*~* از دونفر خواستند درمورد مداد رنگی که گم شده ، متن بسازندو آن را بگویند نفر اول گفت: وقتی کلاس دوم بودم، مداد رنگی سیاهم را گم کردم وقتی به خانه رفتم، مادرم مرا آنقدر دعوا کرد که تصمیم گرفتم هر روز که به خانه می آیم، یک وسیله جدید به خانه بیاورم روزبعد، شروع کردم به همه ی بچه های کلاس، چیزی بدزدم اوایل، دزدی برایم سخت بود ولی کم کم عادت کردم طوری که تا آخر سال از همه ی بچه ها ،چیزی دزدیده بودم اینگونه، حال یک قاچاقچی و دزد ماهرم نفر دوم گفت: وقتی کلاس دوم بودم، مداد رنگی سیاهم را گم کردم وقتی به مادرم گفتم، گفت که توی مدرسه برای رنگ آمیزی، چه کردم من هم گفتم که از یکی از بچه های کلاس گرفتم مادرم گفت که خودش از تو چیزی نخواست؟ یا مداد کم نیاورد؟ گفتم: نه، چیزی نخواست و خودش یک مداد سیاه دیگر داشت مادرم گفت نگاه کن! او چقدر زرنگ است. میخواهد خودش آدم خوبی باشد ونیکو کار آنروز مادرم، دو مداد سیاه برای گرفت. کم کم مداد رنگی های بیشتری گرفتم و بیشتر کمک کردم و از مدرسه بیشتر خوشم آمده بود حال، یک خیر و نیکوکار معروف شهر هستم *~*~*~*~*~*~*~*
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم